کتاب صوتی
با هشتاد و دومین قسمت از مجموعه پیشنهاد فیلم آخر هفته DLfars برای آخر هفته، همراه شما عزیزان هستیم. در این عنوان ، هر هفته به معرفی چند فیلم برتر که حتما باید دیده شوند، از نگاه DLfars میپردازیم و آنها را به شما عزیزان معرفی میکنیم. ممکن است شما نیز برخی از این فیلم ها را دیده باشید و یا حتی اسم بعضی از آنها را نشنیده باشید! در هر صورت تمامی فیلم هایی که معرفی میشوند، از نگاه DLfars، عناوین فوق العاده جذابی هستند. در ادامه به معرفی چند فیلم پیشنهادی DLfars برای آخر هفته شما میپردازیم، همراه ما باشید.
A Hidden Life
روایت انسانهایی سرگردان در وسعت طبیعت. غرق در تفکراتشان. در جستجوی یافتن هویت خود. یافتن پاسخی برای ادامه دادن زندگی. کردِ سینمایی پرداخت این جهان ذهنی، چه تمهیداتیست؟ طبعا وقتی صحبت از سرگشتگی انسانها در طبیعتی پهناور میشود، چه چیز بهتر از لنز واید که بتواند این حس را انتقال دهد. برای القای این گم گشتگی، این مواجهه عرفانی با پدیدههای اطراف، از مکانی به مکان دیگر، از لحظهای به لحظه دیگر، چه چیز بهتر از یک دوربین سیال متناسب با کاتهایی که این سیالیت را حفظ کند و ما را نیز همچون کاراکترها در این سرگردانی همراه سازد.
این آدمها از دغدغههای روزمره جدا شدهاند. پرسشهای عمیقی دارند. یادی کنیم از فیلم Burning لی چانگ دونگ که این دسته از آدمها را هانگر بزرگ مینامید. برای القای عبور از سطح روزمره و مواجههای درونی با هستی، چه چیز بهتر از نریشن که حالتی نجوا گونه به کلام آنها بدهد. آدمهای سینمای مالیک، دیالوگ چندانی با یکدیگر برقرار نمیکنند. بیشتر زمزمههایشان را با ما در میان میگذارند. زمزمههایی که غالبا با خالق این جهان است. حال ،همه این تمهیدات را درکنار هم بگذارید: لنز واید و نزدیک شدن با آن به کاراکترها، سیالیت به کمک دوربینی رقصان و تدوینی متناسب با آن، استفاده از نریشن برای القای حسی از نجوا و سفری غالبا در دل طبیعت. هر وقت بگوییم سینمای ترنس مالیک، منظورمان چنین تمهیدات و چنین حس و حالیست.
طبیعیست که در فیلم آخرش نیز یعنی A Hidden Life با چنین فضایی روبهرو باشیم. اما مهمترین وجه دلچسبی که این فیلم دارد، طرح موضوعیست که اصلا زمان و مکان نمیشناسد. فیلم مربوطبه دوران جنگ جهانی دوم و نازیهاست، اما طرح مسئلهاش تا همین امروز و حتی تا سالها بعد همچنان بهعنوان یک دو راهی دشوار و دردناک پیش روی همه ما قرار خواهد گرفت.
نام دیگر زندگی پنهان را آگاهی میگذارم. یک ندای درونی که بهگفته کاراکتر اصلی فیلم فرانس یارگستتر: “حسی در درون من است که نمیذاره کاری که فکر میکنم غلطه رو انجام بدم”. این آگاهی، مسبب رنجیست که هم خودش و هم همسرش خواهند کشید. اگر همین آگاهی و احساس درونی موجب لذت بردن از طبیعتی دلچسب در ابتدای فیلم میشد، همین آگاهی اجازه بازگشت به آن زندگی را به بهای پای گذاشتن روی عقاید نمیدهد. یارگستتر حتی میگوید که قضاوتی نمیکند. انسان ممکن است اشتباه کند. اما نمیتواند از این آگاهی که به آن رسیده است فرار کند.
همه ما خواه ناخواه، روزی در دو راهی پیش روی یارگستتر قرار خواهیم گرفت. چه تصمیمی میگیریم؟ هیچ پاسخ صریحی از بالا نمیآید. تنها ما هستیم و ایمانمان به آن آگاهی. چه خواهیم کرد؟ به رنج حاصل از ماندن بر سر اعتقاد تن خواهیم داد یا به زندگی عادی خود برگشته و با محیط سازگار خواهیم شد؟ خوب به یاد داشته باشید که یارگستتر در راستای تبلیغ عقیدهاش هیچ گاهی بر نمیدارد. این تقابل کاملا با درون خودش است. شاید هیچ اتفاق مثبتی به واسطه تصمیم او در جهان نیفتد. اما او بهعنوان یک فرد به این آگاهی رسیده و میخواهد تا بر سر آن مقاومت کند. تنها میتوان امید داشت که بر تعداد این یارگستترها افزود شود.
The Witch 2015
اولین سوالی که در جریانِ تماشای «جادوگر»، اولین تجربهی کارگردانی رابرت اِگرز ذهنتان را به خود مشغول میکند این است که چطور؟ چطور امکان دارد چنین فیلمِ بااعتمادبهنفس، منسجم و صیقلخوردهای اولین تجربهی کارگردانی یک نفر باشد؟ «جادوگر» حکمِ نسخهی تاریخی و پُستمُدرنِ «جنگیرِ» ویلیام فردکین را دارد. این فیلم که با توجهی وسواسگونهای از لحاظ بازسازی واقعگرایانهی فضای قرن هفدهمیاش چه از نظر جزییاتِ صحنه و چه از نظر دایره لغات و گویشِ مردمانش طراحی شده است، حکم یک کتابِ کهنهی سینمایی را دارد که جملاتش از جنس خون و سایه هستند. زبانِ کاراکترهایش بلافاصله آدم را به اعماقِ دنیایی که اِگرز ساخته است پرتاب میکند و طراحی صحنه و لباساش بهجای اینکه ساختگی به نظر برسند، زنده و مستند احساس میشوند. اگرز بیش از ۵ سال را صرف تحقیق دربارهی شکل زندگی مردم آن دوران و نحوهی حرفزدنشان کرده و صدها سند و متن باقی مانده را برای هرچه واقعگرایی بیشتر مطالعه کرده است. هر فیلمِ ترسناکی که ارزشِ تماشا داشته باشد، از اتمسفر بهعنوانِ یکی از سلاحهای کلیدیاش استفاده میکند و تماشاگرانش را در فضای قریب الوقعِ تباهی، عذاب و پارانویا رها میکند؛ «جادوگر» یکی از انگشتشمار فیلمهای ترسناکِ دههی گذشته است که اتمسفرش را بهعنوانِ نیزهای برای درنوردیدنِ مغزِ تماشاگرانش تیز میکند. «جادوگر» مجهز به داستانی که در دنیای واقعی توسط خودِ «معبد شیطان» تایید شده است و نقشآفرینی آنا تیلور جوی که خودش را با این فیلم بهعنوانِ یکی از بااستعدادترین شگفتیهای جوانِ سینمای امروز ثابت کرد، حکمِ یک فیلم ترسناکِ ماوراطبیعه را دارد که اتفاقا به شیاطینی از دنیای واقعی میپردازد. با خانوادهای در آمریکای قرن هفدهم همراه میشویم که به خاطر باورهای مذهبیشان از روستای آرامی که در آن زندگی میکردند، به دنیای بیرون تبعید میشوند و اکنون مجبورند که بهتنهایی گلیم خودشان را در کلبهای در محاصرهی درختان جنگل بیرون بکشند.
اما خیلی طول نمیکشد که اتفاقات عجیبی در اطراف خانه میافتد که اکثرشان مربوطبه بچههای خانواده، مخصوصا بزرگترین دخترشان، توماسین میشود. یک روز توماسین در حال نگهداری از کوچکترین عضو خانواده که یک نوزاد است، متوجه میشود که او بهشکل مرموزی ناپدید شده است. دو قلوهای غیرقابلاطمینانِ خانواده اعلام میکنند که میتوانند با بز سیاه داخل اصطبل صحبت کنند و کیلب، برادر کوچکتر توماسین هم در یکی از گشتوگذارهایش در جنگلهای اطراف خانه ناپدید میشود. ویژگی خاص «جادوگر» که باعث میشود با داستان صدرصد متفاوتی نسبت به دیگر فیلمهای سبک «کلبهای در جنگل» روبهرو شویم، زاویهی دیدی است که نویسنده برای روایت داستانش انتخاب کرده. یعنی چی؟ اتفاقاتی که برای این خانواده میافتد همه خبر از حضور یک جادوگر و موجود خبیث میدهند. خب، در هر فیلم دیگری مطمئنا اعضای باقی ماندهی خانواده خونسردیشان را حفظ میکردند، شاتگانها و تبرها و قمههایشان را از انباری در میآوردند و خودشان را برای رویارویی با آنتاگونیست فیلم و آزاد کردن نزدیکانشان از چنگِ ارواح خبیث آماده میکردند، اما رابرت اگرز در مسیر متضادی قدم گذاشته است.
فیلم بهجای دنبال کردن موجود شیطانی و مرموزِ داخل جنگل، سعی میکند روی روانشناسی کاراکترها در برخورد با این اتفاقات غیرقابلتوضیح و آزاردهنده تمرکز کند و به این سؤال پاسخ دهد که این آدمها در برخورد با مشکلات چگونه روی وحشتناکشان را نشان میدهند. نتیجه این شده که پدر و مادر توماسین فکر میکنند او همان جادوگری است که این بدبختیها را سرشان میآورد. جادوگری، از گذشتهها همواره موضوعِ پُراستفادهای بهعنوانِ تمثیلهایی دربارهی ترس از دیگری و دشمنی علیه افرادی با اعتقادات سیاسی و مذهبی متفاوت بوده است، اما فیلمِ اِگرز از آن بهعنوانِ تمثیلی برای ترسهای بهروزِ قرن بیست و یکمی استفاده میکند و از این طریقِ تاریخِ کلیشههای ژانرِ وحشت را شخم میزند. نهتنها این فیلم وحشتِ تفکرات فاندمنتالیست را برهنه میکند، بلکه با واژگونسازی تعریفِ کلیشهها، خانهی توماسین را به مامن شرارت و نیروهای شوم و داخلِ جنگل را به آغوشی برای پناه گرفتنِ او از خانوادهی ضدزنی که از آن طرد شده است تبدیل میکند. درحالیکه دنیا مشغولِ دستوپنجه نرم کردن با وحشتِ جامعههای مردسالارانه و شکنجههای روانی و فیزیکی که علیه بدنِ زنان، حقوقِ زنان و هویتِ زنان صورت میگیرد است، ما به داستانهای فولکلورِ بهروزرسانیشدهی تازهای نیاز داریم که کلیشههای کهنه را به چالش بکشند. فیلمهای کمی اینقدر مشتاقانه به درونِ تاریکی خیره شدهاند و فیلمهای کمتری چنین لذتها و آزادی و اقتدارِ قابللمسی در آن یافتهاند. «جادوگر» یکی از آنهاست.
Green Room 2015
چطور میتوان از فیلمی که شامل ترکیبی از هویمتال، نئونازیها، تیغ موکتبُری و پروفسور ایکس است گذشت؟ شاید یک نوع سبکِ فیلمسازی به خاطر تعدادِ بالای فیلمهای ضعیفی که بیرون میدهد به مترادفِ چیزی نازل و فرومایه و بیاصل و نسب تبدیل شود و همه از هر فرصتی که گیر میآورند برای خوار شمردنِ آن استفاده کنند، اما این به این معنی نیست که این سبکِ فیلمسازی ذاتا بد است، بلکه فقط به این معنی است که با زیرژانرِ حساسی مواجهایم که کمتر فیلمسازی بدونِ سقوط کردن، قادر به قدم برداشتن بر لبهی تیغِ آن است؛ زیرژانرِ «شکنجه صرف» یا «گورنو» یکی از آنهاست. این ژانر که با خشونتِ فیزیکی کار دارد، بر محورِ وارد کردنِ درد به کاراکترهایش، یافتنِ راه و روشهای مختلف برای جدا کردن اندامِ انسان از یکدیگر یا متلاشی کردنِ بدنِ انسان در خونبارترین حالتِ ممکن حرکت میکند؛ فیلمهایی که از کلاسیکهای مُدرنش میتوان به دوگانهی «خوابگاه»، ساختهی ایلای راث و سهگانهی «هزارپای انسانی» اثرِ تام سیکس اشاره کرد. گرچه این فیلمها در حوزهی خودشان آثارِ هنری حساب میشوند، اما بعضیوقتها سروکلهی فیلمی پیدا میشود که یک زیرژانرِ زیرزمینی و طردشده که در گوشه و کنارهای دورافتادهی سینما فعالیت میکند را به مرکزِ توجه میآورد؛ فیلمی که به مجموعهای از تصاویری دلخراش خلاصه نشده است، بلکه تصاویرِ دلخراشش را در میانِ شخصیتهای قوی و کارگردانی ماهرانه بستهبندی کرده است. نتیجه فیلمی است که پتانسیلِ واقعی این ژانر را شکوفا میکند. همانطور که ترس روانکاوانه و ترس مورد حمله قرار گرفتن توسط ناشناختهها وجود دارد، یک نوع ترس هم وجود دارد که روی نقطهی دیگری از مغزمان دست میگذارد: تماشای نابودی بدن لطیف و عزیزمان؛ فیلمهایی که بهمان یادآوری میکنند که چه بدنِ آسیبپذیری داریم و با تجاوز به آن، حبابِ توهممان را میترکانند. فیلمهایی مثل «اتاق انتظار» زمانی اتفاق میافتد که یک فیلمسازِ کاربلد و مولف، روی صندلی کارگردانی یک بیمووی مینشیند؛ محصولِ نهایی یک بیمووی شیک و زیرکانه است که جذابیتهای واقعیاش را شکوفا کرده است و به دامِ نقاط ضعفِ پُرتکرارش نیافتاده است. بنابراین بهنوعی «اتاق انتظار» همان کاری را با «خوابگاه»های ایلای راث انجام میدهد که «او تعقیب میکند» با «جمعه سیزدهم» انجام داده است.قهرمانان فیلم اعضای یک گروه موسیقی هستند که راه زیادی را از خانه دور شدهاند، اما نهتنها پولی به دست نیاوردهاند، بلکه تورشان بهطرز فاجعهباری جلو میرود. خلاصه که آنها آه ندارند تا با ناله سودا کنند و از همین رو مجبورند به پوسترهای تبلیغاتی که با دست کشیدهاند و نوشیدنیهای ارزانقیمت بسنده کنند. بنزین بدزدند و شب را روی کاناپهی یک غریبه به صبح برسانند. وضعیت به جایی رسیده که به نظر میرسد این گروه خیلی زود از هم خواهد پاشید. تا اینکه غریبهای آنها را به سوی محل گردهمایی نئونازیها در عمق جنگلهای تاریک جهنمدرهای هدایت میکند تا شاید آنها حداقل با دست خالی به خانه برنگردنند. اگرچه اعضای گروه با اولین آهنگشان حسابی به نازیها توهین میکنند، اما در ادامه طوری مجلس را گرم میکنند و طوری با موفقیت کارشان را به پایان میرسانند که به نظر نمیرسد مشکلی پیش بیاید. همینطور هم میشد، اگر داستان آنها به یک «اما» ختم نمیشد. اما مشکل این است که آنها از روی بدشانسی محض، چشمشان به جنازهی دختر بیجانی در اتاق پشتی استیج میافتد و ناخواسته به شاهدان قتل دخترک تبدیل میشوند.
به این ترتیب، بچهها خودشان را در یک وضعیت پیچیدهی غیرقابلحل پیدا میکنند. نازیها و پانکها در مقابل هم قرار میگیرند و این در حالی است که گروه اول تا زمانیکه تکتک اعضای گروه دوم را نابود نکند بیخیال نمیشود. از اینجا به بعد فیلم با کله به درون استخر خون شیرجه میزند و دستهای قطعشده، گوشتهای پارهشده، جمجمههای سوراخشده و صورتهای منفجرشده است که یکی پس از دیگری از راه میرسند! تصمیماتِ احمقانهی کاراکترها پای ثابتِ این قبیل فیلمهاست، اما نهتنها فیلمساز با تمرکز روی استرس فلجکنندهی کاراکترها، تصمیماتِ اشتباهشان را قابلدرک میکند تا به این ترتیب، یکی از کلیشههای بد رایجِ این دسته فیلمها را حل کند، بلکه در قالب پاتریک استوارت در نقشِ سردستهی نئونازیها، از آنتاگونیستِ کاریزماتیک و باهوشی بهره میبرد که با زیر پا گذاشتن یکی دیگر از کلیشههای بد رایجِ این فیلمها، نزاعِ نفسگیری را بینِ آنها به تصویر میکشد؛ نزاعی که فانتزی نیست، بلکه از شدت واقعیبودن چشم را میزند. خبری از قهرمانسازی و شانسهای مجددِ هالیوودی نیست. یک اشتباه به تکهپارهشدن گلویتان میانجامد. مرگها در یک صدمثانیه اتفاق میافتند و همه مثل انسانهای واقعی که در چنین شرایطی گرفتار شدهاند، میتوانند اشتباه کنند. «اتاق انتظار» سینمای وحشیانهای است که از شدت خشم و تنفری که به قلبش رسیده اوردوز کرده است. «اتاق انتظار» بهشت طرفدارانِ تریلرهای خشونتبارِ افسارگسیخته است. نه به خاطر اینکه مرگهای شوکآور تمام لحظاتش را پر کرده است، بلکه به این دلیل که سناریو، کارگردانی و همهچیز در خدمت این هستند که این مرگها، آدرنالین تماشاگران را به مرحلهی انفجار برساند.
The Iron Giant
بَرَد بِرد (Brad Bird) پیش از آن که با انیمیشنهای The Incredibles (شگفت انگیزان) انرژی خاص خود را به سینمای ابرقهرمانی ببخشد، با Mission: Impossible – Ghost Protocol نظر دستهای از تماشاگرها را بهشدت جلب کند و با Ratatouille (موش سرآشپز/راتاتویی) یکی از حیواندوستانهترین انیمیشنهای پرطرفدار را بسازد و برای همهی بینندگان از ارزش غذا و نقش قابلتوجه آن در داشتن یک زندگی درست بگوید، انیمیشن The Iron Giant را کارگردانی کرد. البته که او پیش از این هم با عناوینی همچون انیماتور عضوی از صنعت فیلمسازی بود و چه در آثار کوتاه و چه در آثار بلند حتی سابقهی فیلمنامهنویسی خوبی هم داشت. ولی The Iron Giant به مخاطب نشان داد که چرا باید این فیلمسازِ متولدشده در سال ۱۹۵۷ میلادی را با جدیت دنبال کرد؛ یک انیمیشن سینمایی که تاثیرگذاری داستانی آن روی برخی انیمهها، فیلمها، کتابها و حتی بازیهای ویدیویی شناختهشده برای مخاطب غیر قابل انکار به نظر میآید.
مثل خیلی از از آثار مهم دیگر تاریخ سینما The Iron Giant در زمان پخش به اندازهی کافی لگد شد؛ چه در باکس آفیس و چه در جلب نظر تعداد قابل توجهی از منتقدان و تماشاگرها. ولی هیچکدام از اتفاقات پیشآمده کاری نکردند که یگانگی و دستاوردهای ساختهی برد برد در طول زمان گم شوند. مردم در سالهای اخیر بیشتر از همیشه قدر صداگذاریها، انیمیشنسازیها و از همه بالاتر پیامهای The Iron Giant را دانستند و حتی استودیو در اواسط دههی دوم قرن ۲۱ نسخهای باکیفیتتر از آن را نیز تقدیم بینندگان کرد.
میپرسید مهمترین دلیل ماندگاری اثر چه بود؟ درحالیکه انیمههای بزرگانی همچون هایائو میازاکی از دههها قبل همزمان متعلق به کودکان و بزرگسالها بودند، برد برد هم پا به پای پیکسار افسانهای با The Iron Giant به تعداد قابل توجهی از تهیهکنندگان استودیوها نشان داد انیمیشنهای غربی میتوانند برای مخاطبهای بیشتری لایق احترام و قابل جدی گرفتن تلقی شوند. هرچند که دنیا به زمان نیاز داشت تا بالاخره تقریبا همه این حقیقت را بپذیرند.
فیلم ایرانی 23 نفر 📀سال انتشار: 1397
⏰مدت زمان: 100 دقیقه
🔥 ژانر: جنگی
🔊زبان: فارسی 🌍کشور سازنده: ایران
🎬کارگردان: مهدی جعفری
✍️نویسنده: مهدی جعفری
🌟ستارگان: مجید پتکی , سعید آلبوعبادی , رضا نوری ,
🏆جوایز: N/A
خلاصه داستان: داستان فیلم ایرانی ۲۳ نفر روایتگر گروهی از رزمندگان نوجوان ایرانی است که در جریان جنگ ایران و عراق در سال ۱۳۶۱ به اسارت نیروهای عراقی درآمدند و …
لینک های دانلود 23 نفر
دانلود کیفیت ۴۸۰p
دانلود کیفیت ۷۲۰p
دانلود کیفیت ۱۰۸۰p
دانلود کیفیت ۱۰۸۰p-HQ
دانلود کیفیت BLURAY
دانلود همه کیفیت ها
در ادامه خوشحال میشویم از نظرات شما در رابطه با فیلم های پیشنهاد شده مطلع شویم؛ همچنین شما نیز میتوانید فیلم های محبوب خود را مطرح کنید. شاد باشید.
A Hidden Life
پیشنهاد فیلم آخر هفته(82) DLfars
The Witch 2015
Green Room 2015
The Iron Giant
فیلم ایرانی 23 نفر 📀سال انتشار: 1397
⏰مدت زمان: 100 دقیقه
🔥 ژانر: جنگی
🔊زبان: فارسی 🌍کشور سازنده: ایران
🎬کارگردان: مهدی جعفری
✍️نویسنده: مهدی جعفری
🌟ستارگان: مجید پتکی , سعید آلبوعبادی , رضا نوری ,
🏆جوایز: N/A
دانلود کیفیت ۷۲۰p
دانلود کیفیت ۱۰۸۰p
دانلود کیفیت ۱۰۸۰p-HQ
دانلود کیفیت BLURAY
دانلود همه کیفیت ها
در ادامه خوشحال میشویم از نظرات شما در رابطه با فیلم های پیشنهاد شده مطلع شویم؛ همچنین شما نیز میتوانید فیلم های محبوب خود را مطرح کنید. شاد باشید.
دیدگاه ها