سریال
با هشتمین قسمت از مجموعه پیشنهادی فیلم DLfars برای آخر هفته، همراه شما عزیزان هستیم. در این عنوان ، هر هفته به معرفی چند فیلم برتر که حتما باید دیده شوند، از نگاه DLfars میپردازیم و آنها را به شما عزیزان معرفی میکنیم. ممکن است شما نیز برخی از این فیلم ها را دیده باشید و یا حتی اسم بعضی از آنها را نشنیده باشید! در هر صورت تمامی فیلم هایی که معرفی میشوند، از نگاه DLfars، عناوین فوق العاده جذابی هستند. در ادامه به معرفی چند فیلم پیشنهادی DLfars برای آخر هفته شما میپردازیم، همراه ما باشید.
The Fountain در چنین مقالات کوتاهی که تنها میخواهند به توصیف کلی برخی آثار سینمایی بپردازند که یقینا لیاقت آن که تماشایشان کنید را دارند، صحبتِ دوباره دربارهی تواناییهای اثباتشده و به خصوصِ فردی چون دارن آرنوفسکی، در بیان کردن داستانهایی جهانشمول که به زمان و مکان خاصی محدود نمیشوند، شاید چیزی بیشتر از تکرار مکررات نباشد. ولی همانقدر که «مادر!» (!Mother)، اثر تازه و مثالزدنی او با پیرنگی ظاهری و دروغین، به سرتاسر تاریخ زندگی انسانها سر میزد، The Fountain یکی از دیوانهوارترین ساختههای وی نیز با تعریف کردن سه قصهی گوناگون که ارتباطات مفهومی بسیاری با یکدیگر دارند، چنین چیزی را به عنوان هدف خود معین کرده است. The Fountain، در سه برههی زمانی یعنی گذشته، حال و آینده داستانسرایی میکند و دربارهی انسانهایی است که یا به دنبال نجات دادن یا جاودانه کردن عزیزانشان میگردند، یا در پی خلق چیزی به خصوص، در نقاطی دور از فضا هستند. روایتی که عشق و معنای زندگی را به شکلی ویژه هدف میگیرد و به قدری پیچیده است که خیلیها، نمیتوانند به سبب درک نکردن ثانیههایش لذت خاص موجود در آن را تجربه کنند. هماهنگی فوقالعادهی فیلم با موسیقیهای خود، بازیِ تماما معرکهی هیو جکمن در آن و کارگردانی کامل آرنوفسکی که از دقت مطلق به رنگپردازیها آغاز شده و به آفرینش روایتی فوقالعاده که پیوستگی این داستانهای مختلف را در عین تفاوتشان، خوب به تصویر میکشد رسیده است را میتوان بهترین ویژگیهای اثر دانست. تعداد نقاط قوت «چشمه»، ابدا کم نیست؛ حرف فقط بر سر آن است که مانند خود من، جهانبینیِ آرنوفسکی را همیشه ستایش کردهاید یا نه.
Baby Driver ادگار رایت یکی از خوشذوقترین کارگردانان حال حاضر هالیوود است. او در فیلمهایش جزئیاتی را رعایت میکند که شاید در نگاه اول به چشم نیاید اما همین ریزهکاریها باعث شده فیلمهای او حال و هوای دیگری داشته باشند. از سهگانهی بستنی کورنتوی او گرفته تا Scott Pilgrim vs. The World، جهانبینی رایت منحصر به فرد بوده است. جدیدترین اثر او شاید گلچینی از تمام خوبیهای کارنامهی کاریاش باشد. فیلم Baby Driver که سال گذشته با استقبال عالی تماشاگران و منتقدان رو به رو شد یکی از دلایلی است که رایت را به کارگردان هیجانانگیزی تبدیل کرده است. فیلم بازیگرانی چون انسل الگورت (که نامزد گرمی بهترین نقش اول مرد شد)، جام هم، جیمی فاکس و لیلی جیمز را در اختیار دارد که تمام حرکات آنان در صحنههای اکشن و تعقیب و گریز فیلم روی ریتم موسیقی متن است. فیلم در مورد بیبی، رانندهی عاشق موسیقی است که به عنوان رانندهی فرار یک گروه خلافکار کار میکند. بیبی درایور نامزد سه اسکار از جمله بهترین تدوین شده که با توجه به دقت و ظرافت بیش از حد ادگار رایت و تدوینگرانش، دور از ذهن به نظر نمیرسید. Baby Driver با ۲۲۷ میلیون دلار فروش در برابر بودجهی ۳۴ میلیون دلاری، پرفروشترین فیلم کارنامهی رایت به عنوان کارگردان است. منتقدان بلافاصله به فیلم روی خوش نشان دادند و از صحنههای اکشن هوشمندانه و استفادهی به جا از موسیقی تعریف کردند. از ۳۱۰ نقدی که روی وبسایت راتن تومیتوز ثبت شده، ۹۳ درصد آنها مثبت هستد و میانگین امتیازات فیلم در متاکریتیک نیز ۸۶ است. منتقدان فیلم را بااصالت، هیجانانگیز، سریع و با آهنگهایی عالی توصیف کردند که ثابت میکند فیلمهای اکشن سریع نیز میتوانند بدون قربانی کردن صحنههای هیجانانگیز، فیلمنامهی هوشمندانهای داشته باشد. بیبی درایور برای یک آخر هفتهی خسته عالی است و هیجان سکانسهای تعقیب و گریز، انرژی آهنگهای دستچینشده و ظرافت کارگردانی رایت معجونی است که نمیتوانید به راحتی رد کنید.
Kubo and the Two Strings «کوبو و دو تار» را میتوان استاپموشن شاعرانهای دانست که هیچوقت نمیتوان سکانس بعدشاش را پیشبینی کرد. این موضوع نه فقط محدود به تصویرسازیهای هنری آن میشود و نه تنها داستانگویی پرشده از توئیستهای متفاوتش را دربرمیگیرد. چرا که انیمیشن مورد بحث، از همهی جهات دائما میتواند برایتان شوکهکننده باشد. قصه هم به نوبهی خودش ماجرای پیچیدهای دارد و با بهرهگیری بینقص از همان داستانهای ابرقهرمانیوار سنتی، داستان زندگی پسری را روایت میکند که با دیدن روحی متعلق به زمانهای گذشته، میفهمد که باید برای دستیابی به یک میراث مرموز و ناشناخته، مسیری خطرناک را در کنار موجوداتی که نمیشناسد طی کند. مسیری که پرشده از الههها، خدایان و دشمنان و دوستهای برداشتشده از افسانههای مرتبط با آنها است و تعاریف عناصر مهمش به شدت با فرهنگ و عقاید مردمان متفاوتی از سرتاسر کرهی خاکی گره میخورند. اما در میان همهی کارگردانیهای چشمنواز Kubo and the Two Stringsو داستانگویی لایق مطالعهاش، شخصیتپردازی عجیبوغریبش، هیجانات بیپایانش، صداگذاری کمنقصی که با محوریت آرت پارکینسون، شارلیز ترون و متیو مککانهی ارائه میکند و خیلی چیزهای دیگر، مهمترین آوردهی فیلم مورد بحث برای مخاطبش حس شیرین همذاتپنداری با کاراکتر اصلیاش است. کاراکتری که در قصهای جهانشمول جلو میرود و شما با او خشمگین میشوید و فریاد میزنید و در عین حال، آرامشش هم به خاطره استعارهگون بودن کل داستان و قابل بسط بودنش به درگیریهای درونی زندگی خودتان، در زمانهایی که باید، پا به قلبتان میگذارد.
فروشنده اصغر فرهادی برای تمام سینما دوستان سراسر جهان نامی آشناست. او از جمله معدود کارگردانهایی است که دو اسکار در خانه دارد و تک تک فیلمهایش، از شهر زیبا گرفته تا فروشنده آثاری شاخص و بینهایت باکیفیت هستند. فیلم جدید او به نام «همه میدانند» یکی از موردانتظارترین فیلمهای سال آینده است اما امروز میخواهیم در مورد «فروشنده» صحبت کنیم، فیلمی که من برای اولین بار برای آن بلیت پیشخرید کردم و دقایق ابتدایی آن را همراه با خود فرهادی در اولین سانسهای اکران آن دیدم. فروشنده سال ۹۵ اکران شد، باکس آفیس ایران را تکانی اساس داد و با بیش از ۱۶ میلیاد تومن فروش، چند ماهی هم لقب پرفروشترین فیلم تاریخ سینمای ایران را به دوش میکشید. فروشنده با بازیترانه علیدوستی و شهاب حسینی داستان زن و شوهر بازیگری را تعریف میکند که مشغول اجرای تئاتر مرگ فروشنده، اثر آرتور میلر هستند. آنها به دلیل گودبرداری غیراصولی کنار خانهشان، مجبور میشوند در خانهی دیگری زندگی کنند و پس از چند روزی که در خانهی جدید مستقر شدند، شخصی وارد خانه میشود و به رعنا تعرض میکند. عماد که دبیر ادبیات فارسی هم هست، به سراغ پیدا کردن آن شخص میرود و رعنا هم مجبور است با ضربهای که از آن واقعه خورده کنار بیاید. طبق معمول فیلمنامهی فرهادی به سیاهنمایی متهم شده و حتی برنده شدن جایزهی بهترین فیلمنامه در جشنوارهی کن برای منتقدان کافی نبوده است. شهاب حسینی هم در آن جشنواره جایزهی بهترین بازیگر مرد را به خانه برد و چند ماه بعد نیز بعد از تمام حواشی اسکار ۲۰۱۷ و قوانین منع ورود شهروندان ایرانی به آمریکا، آکادمی اسکار فروشنده را به عنوان بهترین فیلم خارجی زبانی هشتاد و نهمین جوایز آکادمی اعلام کرد. فیلم با کسب میانگین نمرهی ۸۵ در متاکریتیک و بیش از ۹۱ درصد نقدهای مثبت در راتن تومیتوز، یکی از موفقترین فیلمهای سال ۲۰۱۶ بود. فروشنده رابطهی یک زن و شوهر پس از فاجعهای را نشان میدهد که روی تمام ابعاد زندگی هر دوی آنها تأثیر گذاشته و در یک سوم پایانیاش ما را با قضاوتی رو به رو میکند که نمیدانیم کدام طرفش را باید بگیریم. فرهادی در این فیلم برای اولین بار عنصر تعلیق را به عنوان یکی از ارکان فیلم امتحان میکند و کمی از منطقهی راحتی خودش فاصله میگیرد. اگر به هر دلیلی فروشنده را ندیدید یا میخواهد دوباره سیلی شهاب حسینی را تجربه کنید، فیلیمیو این امکان را برایتان فراهم کرده است.
در ادامه خوشحال میشویم از نظرات شما در رابطه با فیلم های پیشنهاد شده مطلع شویم؛ همچنین شما نیز میتوانید فیلم های محبوب خود را مطرح کنید. شاد باشید.
The Fountain در چنین مقالات کوتاهی که تنها میخواهند به توصیف کلی برخی آثار سینمایی بپردازند که یقینا لیاقت آن که تماشایشان کنید را دارند، صحبتِ دوباره دربارهی تواناییهای اثباتشده و به خصوصِ فردی چون دارن آرنوفسکی، در بیان کردن داستانهایی جهانشمول که به زمان و مکان خاصی محدود نمیشوند، شاید چیزی بیشتر از تکرار مکررات نباشد. ولی همانقدر که «مادر!» (!Mother)، اثر تازه و مثالزدنی او با پیرنگی ظاهری و دروغین، به سرتاسر تاریخ زندگی انسانها سر میزد، The Fountain یکی از دیوانهوارترین ساختههای وی نیز با تعریف کردن سه قصهی گوناگون که ارتباطات مفهومی بسیاری با یکدیگر دارند، چنین چیزی را به عنوان هدف خود معین کرده است. The Fountain، در سه برههی زمانی یعنی گذشته، حال و آینده داستانسرایی میکند و دربارهی انسانهایی است که یا به دنبال نجات دادن یا جاودانه کردن عزیزانشان میگردند، یا در پی خلق چیزی به خصوص، در نقاطی دور از فضا هستند. روایتی که عشق و معنای زندگی را به شکلی ویژه هدف میگیرد و به قدری پیچیده است که خیلیها، نمیتوانند به سبب درک نکردن ثانیههایش لذت خاص موجود در آن را تجربه کنند. هماهنگی فوقالعادهی فیلم با موسیقیهای خود، بازیِ تماما معرکهی هیو جکمن در آن و کارگردانی کامل آرنوفسکی که از دقت مطلق به رنگپردازیها آغاز شده و به آفرینش روایتی فوقالعاده که پیوستگی این داستانهای مختلف را در عین تفاوتشان، خوب به تصویر میکشد رسیده است را میتوان بهترین ویژگیهای اثر دانست. تعداد نقاط قوت «چشمه»، ابدا کم نیست؛ حرف فقط بر سر آن است که مانند خود من، جهانبینیِ آرنوفسکی را همیشه ستایش کردهاید یا نه.
Baby Driver ادگار رایت یکی از خوشذوقترین کارگردانان حال حاضر هالیوود است. او در فیلمهایش جزئیاتی را رعایت میکند که شاید در نگاه اول به چشم نیاید اما همین ریزهکاریها باعث شده فیلمهای او حال و هوای دیگری داشته باشند. از سهگانهی بستنی کورنتوی او گرفته تا Scott Pilgrim vs. The World، جهانبینی رایت منحصر به فرد بوده است. جدیدترین اثر او شاید گلچینی از تمام خوبیهای کارنامهی کاریاش باشد. فیلم Baby Driver که سال گذشته با استقبال عالی تماشاگران و منتقدان رو به رو شد یکی از دلایلی است که رایت را به کارگردان هیجانانگیزی تبدیل کرده است. فیلم بازیگرانی چون انسل الگورت (که نامزد گرمی بهترین نقش اول مرد شد)، جام هم، جیمی فاکس و لیلی جیمز را در اختیار دارد که تمام حرکات آنان در صحنههای اکشن و تعقیب و گریز فیلم روی ریتم موسیقی متن است. فیلم در مورد بیبی، رانندهی عاشق موسیقی است که به عنوان رانندهی فرار یک گروه خلافکار کار میکند. بیبی درایور نامزد سه اسکار از جمله بهترین تدوین شده که با توجه به دقت و ظرافت بیش از حد ادگار رایت و تدوینگرانش، دور از ذهن به نظر نمیرسید. Baby Driver با ۲۲۷ میلیون دلار فروش در برابر بودجهی ۳۴ میلیون دلاری، پرفروشترین فیلم کارنامهی رایت به عنوان کارگردان است. منتقدان بلافاصله به فیلم روی خوش نشان دادند و از صحنههای اکشن هوشمندانه و استفادهی به جا از موسیقی تعریف کردند. از ۳۱۰ نقدی که روی وبسایت راتن تومیتوز ثبت شده، ۹۳ درصد آنها مثبت هستد و میانگین امتیازات فیلم در متاکریتیک نیز ۸۶ است. منتقدان فیلم را بااصالت، هیجانانگیز، سریع و با آهنگهایی عالی توصیف کردند که ثابت میکند فیلمهای اکشن سریع نیز میتوانند بدون قربانی کردن صحنههای هیجانانگیز، فیلمنامهی هوشمندانهای داشته باشد. بیبی درایور برای یک آخر هفتهی خسته عالی است و هیجان سکانسهای تعقیب و گریز، انرژی آهنگهای دستچینشده و ظرافت کارگردانی رایت معجونی است که نمیتوانید به راحتی رد کنید.
Kubo and the Two Strings «کوبو و دو تار» را میتوان استاپموشن شاعرانهای دانست که هیچوقت نمیتوان سکانس بعدشاش را پیشبینی کرد. این موضوع نه فقط محدود به تصویرسازیهای هنری آن میشود و نه تنها داستانگویی پرشده از توئیستهای متفاوتش را دربرمیگیرد. چرا که انیمیشن مورد بحث، از همهی جهات دائما میتواند برایتان شوکهکننده باشد. قصه هم به نوبهی خودش ماجرای پیچیدهای دارد و با بهرهگیری بینقص از همان داستانهای ابرقهرمانیوار سنتی، داستان زندگی پسری را روایت میکند که با دیدن روحی متعلق به زمانهای گذشته، میفهمد که باید برای دستیابی به یک میراث مرموز و ناشناخته، مسیری خطرناک را در کنار موجوداتی که نمیشناسد طی کند. مسیری که پرشده از الههها، خدایان و دشمنان و دوستهای برداشتشده از افسانههای مرتبط با آنها است و تعاریف عناصر مهمش به شدت با فرهنگ و عقاید مردمان متفاوتی از سرتاسر کرهی خاکی گره میخورند. اما در میان همهی کارگردانیهای چشمنواز Kubo and the Two Stringsو داستانگویی لایق مطالعهاش، شخصیتپردازی عجیبوغریبش، هیجانات بیپایانش، صداگذاری کمنقصی که با محوریت آرت پارکینسون، شارلیز ترون و متیو مککانهی ارائه میکند و خیلی چیزهای دیگر، مهمترین آوردهی فیلم مورد بحث برای مخاطبش حس شیرین همذاتپنداری با کاراکتر اصلیاش است. کاراکتری که در قصهای جهانشمول جلو میرود و شما با او خشمگین میشوید و فریاد میزنید و در عین حال، آرامشش هم به خاطره استعارهگون بودن کل داستان و قابل بسط بودنش به درگیریهای درونی زندگی خودتان، در زمانهایی که باید، پا به قلبتان میگذارد.
فروشنده اصغر فرهادی برای تمام سینما دوستان سراسر جهان نامی آشناست. او از جمله معدود کارگردانهایی است که دو اسکار در خانه دارد و تک تک فیلمهایش، از شهر زیبا گرفته تا فروشنده آثاری شاخص و بینهایت باکیفیت هستند. فیلم جدید او به نام «همه میدانند» یکی از موردانتظارترین فیلمهای سال آینده است اما امروز میخواهیم در مورد «فروشنده» صحبت کنیم، فیلمی که من برای اولین بار برای آن بلیت پیشخرید کردم و دقایق ابتدایی آن را همراه با خود فرهادی در اولین سانسهای اکران آن دیدم. فروشنده سال ۹۵ اکران شد، باکس آفیس ایران را تکانی اساس داد و با بیش از ۱۶ میلیاد تومن فروش، چند ماهی هم لقب پرفروشترین فیلم تاریخ سینمای ایران را به دوش میکشید. فروشنده با بازیترانه علیدوستی و شهاب حسینی داستان زن و شوهر بازیگری را تعریف میکند که مشغول اجرای تئاتر مرگ فروشنده، اثر آرتور میلر هستند. آنها به دلیل گودبرداری غیراصولی کنار خانهشان، مجبور میشوند در خانهی دیگری زندگی کنند و پس از چند روزی که در خانهی جدید مستقر شدند، شخصی وارد خانه میشود و به رعنا تعرض میکند. عماد که دبیر ادبیات فارسی هم هست، به سراغ پیدا کردن آن شخص میرود و رعنا هم مجبور است با ضربهای که از آن واقعه خورده کنار بیاید. طبق معمول فیلمنامهی فرهادی به سیاهنمایی متهم شده و حتی برنده شدن جایزهی بهترین فیلمنامه در جشنوارهی کن برای منتقدان کافی نبوده است. شهاب حسینی هم در آن جشنواره جایزهی بهترین بازیگر مرد را به خانه برد و چند ماه بعد نیز بعد از تمام حواشی اسکار ۲۰۱۷ و قوانین منع ورود شهروندان ایرانی به آمریکا، آکادمی اسکار فروشنده را به عنوان بهترین فیلم خارجی زبانی هشتاد و نهمین جوایز آکادمی اعلام کرد. فیلم با کسب میانگین نمرهی ۸۵ در متاکریتیک و بیش از ۹۱ درصد نقدهای مثبت در راتن تومیتوز، یکی از موفقترین فیلمهای سال ۲۰۱۶ بود. فروشنده رابطهی یک زن و شوهر پس از فاجعهای را نشان میدهد که روی تمام ابعاد زندگی هر دوی آنها تأثیر گذاشته و در یک سوم پایانیاش ما را با قضاوتی رو به رو میکند که نمیدانیم کدام طرفش را باید بگیریم. فرهادی در این فیلم برای اولین بار عنصر تعلیق را به عنوان یکی از ارکان فیلم امتحان میکند و کمی از منطقهی راحتی خودش فاصله میگیرد. اگر به هر دلیلی فروشنده را ندیدید یا میخواهد دوباره سیلی شهاب حسینی را تجربه کنید، فیلیمیو این امکان را برایتان فراهم کرده است.
در ادامه خوشحال میشویم از نظرات شما در رابطه با فیلم های پیشنهاد شده مطلع شویم؛ همچنین شما نیز میتوانید فیلم های محبوب خود را مطرح کنید. شاد باشید.
دیدگاه ها